نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

در آمدی بر آواز (۲)

 

آواز به طور کلی به صوت و صدا مربوط است. در موسیقی به آهنگ و صداهای

 موزون زیر و بم که از گلوی انسان خارج می شود، آواز می گویند. آواز

خواندن از جمله هنرهایی است که در همه دنیا طرفداران فراوانی دارد. این هنر

همه دنیا را به هم نزدیک می کند.

زبان آواز نه زبان مس شناسد نه  فرهنگ و قشر خاصی محدود است.

هنر موسیقی و آواز هنری است که حتی در کودکان نیز تاثیر دارد.

زبان موسیقی زبان بین المللی است. همه مردم قلبا هنر موسیقی را دوست

دارند و تعدادی نیز عاشق خوانندگی و آواز هستند. فاصله میان فرهنگ ها،

کشورها و ملل را می توان با تارهای موسیقی از بین برد.

همان طور بارها در بخش های مختلف یادآور شده ایم، هنر منعکس کننده

احساسات، عواطف و افکار هنرمند است. در یک اثر هنری می توان به

خوبی احساس هنرمند آن را درک کرد. هنر آواز نیز همچون دیگر هنرها،

ارتباط مستقیم با احساسات خواننده دارد. هنر آواز مدام در حال به روزشدن

است و تکنیک های جدیدی به آن اضافه می شود. خواننده های حرفه ای

اهمیت به روز بودن را به خوبی درک کرده اند و همیشه در حال یادگیری و

پیشرفت هستند.

آواز فعالیت پیچیده ای است و به هیچ وجه به آن آسانی که به نظر می رسد، نیست.

برای خواندن آواز باید به خوبی تکنیک های آن را بدانید. آواز متدهای متعددی

در سراسر دنیا دارد. هنرمندان این هنر نیز روش ها و سبک های مختلفی

برای اجرای خود دارند. این هنر به آپ دیت بودن نیاز دارد. هنرمند باید همه

تکنیک ها و قواعد آنها را به خوبی بداند تا بتواند بهترین و مناسب ترین

سبک و نوع آن را انتخاب کند.

برای آگاهی از تکنیک های روز جهان می توان از اینترنت کمک گرفت.

اطلاعات زیادی در دنیای مجازی در رابطه با هنر، موسیقی و آواز وجود

دارند. وب سایت هایی که این اخبار را در خود گنجانده اند، مقاله های آموزشی

مناسبی نیز در زمینه های مختلف هنر برای کاربران مهیا کرده اند.

هنرمندانی که تمایل دارند در زمینه آواز موفق باشند، باید حتما از همه

تکنیک های روز دنیا نیز آگاه باشند. آنها می توانند اطلاعات مورد نیاز خود

را از سایت های هنری متعددی که در اینترنت هستند، بگیرند. البته باید

توجه داشته باشید که اینترنت و مقاله های موجود در وب سایت ها، ساده ترین

راه برای آشنایی با موسیقی و آواز است. دوستداران این هنر می توانند

از کلاس ها و موسسه های آموزشی استفاده کنند. در اینگونه کلاس ها،

معلم های کارآمدی حضور دارند که تجربیات کاری خود و قواعد آواز خوانی

را به تدریج در اختیار این هنر می گذرانند.

آن دسته از افرادی که تازه ابتدای راه یادگیری هنر آواز هستند،  باید در

مرحله نخست، روی کیفیت صدای خود کار کنند. این هنرمندان با کمک

های خبره، یاد می گیرند چگونه صدای خود را تقویت و کنترل کنند.

از آنجا که آواز طرفداران زیادی در دنیا دارد، همیشه در حال پیشرفت و بهتر

شدن است. متدها و روش های جدید موسیقی بیشتر در اجراهای زنده

کنسرت ها استفاده می شوند. این در مورد آهنگ های جدید خواننده ها نیز

مصداق داد. به طور مثال، خواننده ای که تصمیم به عرضه آلبوم جدید دارد،

یک یا دو آهنگ آن را در کنسرت ها به طور زنده اجرا می کند. آواز

انواع مختلف دارد. به طور مثال، آوازهای کلاسیک اروپایی و آوازهای اپرا 

به گونه ای هستند که خواننده و اجرا کننده به قدری آواز را پر و تکنیکال

می خوانند که به دیگر آلات موسیقی نیازی نیست. صدای خواننده های

هنر آواز را بر اساس فاکتورهای مشخصی همچون وزن صدا، جنس، وسعت

صدا، طنین صدا و قابلیت تغییر آن دسته بندی می شود. البته آزمایش های

علمی دیگری نیز در تعیین نوع صدا دخیل هستند.

صدا اصولا به 7 دسته مختلف دسته بندی می شود. سه دسته آنها به صدای

خانم ها و 4 تای دیگر به صدای مردها تعلق دارند. مزو سوپرانو، کنترالتو

و سوپرانو سه نوع مختلف صدای خانم ها هستند. در حالی که انواع

تِنور، باریتون، باس و کانترتِنور مخصوص صداهای آقایان است. از آنجا

که صدای مردها بعد از بلوغ تغییر می کند، آن را نیز به عنوان صدای زیر

می شناسند. نوعی از تقسیم بندی به نام Vocal وجود دارد که مخصوص

دسته سرایندگان است. این سبک با توجه به جنسیت گروه سرایندگان به دو

دسته صدای زیر و بم تقسیم می شود.  همیشه صداهای زیر و پایین آسان تر

از صداهای بم و بالا اجرا و ادا می شوند.

خواننده ها نیز بر اساس نوع موسیقی به چند دسته پاپ، جاز، بلوز،

کانتری، سولو، فولکلور دسته بندی می شوند. البته این دسته بندی بر

اساس و استاندارد خاصی صورت نگرفته است. تشخیص صدا با استفاده

از تکنیک های آوازی که با ابزار سنجش صدا صورت می گیرد.

آواز ژانرهای مختلفی دارد از جمله آنها می توان به پاپ، هنری، ملی و

تلفیقی اشاره کرد. البته همه این ژانرها، زیرمجموعه های مختلفی نیز دارند.

آواز تاثیرات مثبتی نیز از نظر سلامت بر بدن خواننده دارد. هنرمندان

آواز باید حنجره و ریه خود را تقویت کنند و بر تنفس خود نیز کار کنند.

آواز، هنری است که برای اجرای آن باید بدن سالم داشته باشیم. باید ورزش

کرد. باید ریه سالم داشت. البته آواز از طبیعت گرفته شده است. حیوانات و

 پرندگان نیز آواز می خوانند و این هنر مختص انسان نیست. علاوه بر آن،

می توان صدای آب را نیز نوعی موسیقی و آواز طبیعت به شمار آورد.

هنر آواز از دل طبیعت برآمده است و همه اجزای طبیعت را در خود دارد.

 



:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 6 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

تکنیک آواز خوانی (۱)

 

فن یا تکنیک آوازخوانی چیست؟ عبارت است از تسلط بر تنفس صحیح، داشتن

حنجره ای کاملا آزاد ، قدرت به کارگیری آگاهانه حفره های تشدید صوت،

مهارت در تلفظ   دقیق کلمات و چالاکی عضلات مربوط  به آن و رابطۀ آنها

با تنفس و قدرت شنوایی  دقیق اصوات و ادای صحیح آنها.

هنرمند کسی است که بتواند فن هنری را که آموخته است با استعدادها و

قدرت خلاقه خود در هم آمیزد تا حقیقتی  را که برای گفتن دارد به بهترین و

مناسبترین وجه  بیان کند.  تکنیک آواز عبارت است از تسلط بر فن

آوازخوانی ودر مورد هنرمند آوازخوان به کارگیری این فن برای بیان

احساسات نهفته در یک آواز و به گونه ای آفرینش دوبارۀ آن هنگام خواندن.

از تعریف بالا می‌توان این نتیجه را گرفت که پرورش خواندن عبارت است

از انجام دادن تمرینهایی هدفمند، جدا از یادگیری یک ترانه یا گوشه های

یک دستگاه  یا تصنیف برای فراگیری تنفس صحیح، آزادسازی صدا از هر

گونه تنش مزاحم و بازدارنده، قوی کردی و متحرک کردن عضلات مربوط

به گفتار ، پرورش شنیدن صحیح اصوات و ادای دقیق و تمیز آنها.

بیشتر دست اندرکاران موسیقی ایرانی خصوصا خوانندگان و آموزگاران

آواز ایرانی بر این گمانند که یا صدایی تحریر دارد یا ندارد. این طرز تفکر

باعث شده است که خواندن آواز تنها در انحصار عده ای معدود که فقط این

آموزگاران صلاحیت آنها را تشخیص  می‌دهند باقی بماند و افراد دیگر با

این باور که صدایی انعطاف ناپذیر و بدون تحریر دارند ، چیزی که به گمان

این آموزگاران غیر قابل علاج است، از یادگیری این هنر والا محروم بمانند.

این آموزگاران به خود زحمت پرداختن به  نکات زیر را نمی‌دهند:

چرا صدایی تحریر دارد و صدایی دیگرتحریر ندارد؟ چرا  صدایی نرم و

متحرک و پرانعطاف است و صدایی دیگر سفت و پرتنش؟ چرا یک صدا

با ظرافت و مهارت  قادر به اجرای  تحریرهای موسیقی ایرانی است و

صدایی دیگر با ظرافت و مهارتی کمتر؟  و اصولاً امکان رسیدن به انعطاف و

ظرافت در اجرای تحریرها برای صدایی که این توانایی را به طور طبیعی

ندارد یا به طور محدود آن را دارا است وجود دارد یا نه؟

باید بدانیم که اصولا شرایط طبیعی برای تمام کسانی که از سلامت حنجره 

برخوردارند برای آموختن و پرورش خواندن موجوداست، ساده تر گفته  شود

قدرت خواندن به طور طبیعی و مادرزادی به هر انسانی داده شده است.

چنانچه ارگان آواز را نیز مانند یک ساز مجسم کنیم که در بدن ما قرار دارد

اجزای اصلی تشکیل دهنده آن عبارتند از: دستگاه تنفس، دستگاه صوتی یا

حنجره که منبع تولید صدا می‌‌باشد، حفره های تشدید صوت و اندام گفتار.

این مجموعه که از قسمت زیرین ماهیچه های شکم شروع و تا بالای کام

ادامه میابد تنها با وحدت و عملکرد هماهنگ خود ارگان آواز را تشکیل میدهند.

دستگاه تنفس شامل: ماهیچه های شکم ،قفسۀ سینه ـ که خود شامل  پردۀ دیافراگم،

دنده هاو ماهیچه های بین آنها، ششها، نای و قسمتی از ستون فقرات و

ماهیچه های پشت است .

دستگاه صوتی یا حنجره که شامل تارهای صوتی و استخوانها و غضروف های

مربوط به آن است در میان گروهی از ماهیچه ها که آن را میان خود نگاه

داشته اند در بالای نای به اصطلاح آویزان است.

مهمترین حفره های تشدید صوت دهان و حفره بینی و سینوسها هستند علاوه

بر آن حلق و قفسه سینه نیز خود تا حدودی به تشدید صدا کمک می‌کنند.

اندام گفتار مجموعه ای است از ماهیچه های کوچک و بزرگ آرواره ها،

لبها، زبان و کام  که برای شکل گیری صامت ها و مصوت ها بکار گرفته می‌شوند.

یادآوری می‌کنم در این مقاله  از پرداختن به جزییات خودداری می‌شود و به

معرفی کلی ارگان آواز بسنده شده است.

انعطاف ناپذیری وپرتنش بودن صدا به ضعف کلی بدنی و قدرت و  انرژی

اندک ماهیچه‌ها  بخصوص ماهیچه‌های مربوط به ارگان آواز بازمی‌گردد. هر

ماهیچه ای از بدن که مرتباً به کار گرفته نشود به تدریج قدرت خود را از دست

می‌دهد و ضعیف می‌شود، این قانون برای ماهیچه‌های ارگان آواز نیز صادق

است. به عبارتی پرورش خواندن به تدریج ماهیچه‌های مربوط به آن را که به

مرور زمان به دلیل به کارنگرفتن  قوت خود را  از دست داده‌اند باردیگر قوی

وچالاک کرده و ازتنش ها آزاد می‌کند تا حنجره بتواند عملکرد طبیعی و زنده‌ای

را که در خود نهفته دارد بدون مزاحمت انجام دهد. 

تمرین های بی هدف، بی جا و ناهماهنگ با توانایی ها و نیازها نه تنها در

پرورش صدای هنرجو بی تاثیرند بلکه در بیشتر موارد خود باعث تنش و

سفتی عضلات می‌گردند. لذا  توصیه می‌شود پرورش خواندن را نه به صورت

گروهی بلکه به گونه انفرادی بکاربندیم چون تمرینی که برای یک هنرآموز

ضروری است شاید برای دیگری بیهوده باشد.

وسعت صدای هر فرد بسته به ساختمان حنجرۀ او به طور طبیعی تعیین گردیده

است و فقط در این محدوده هر صدا می‌تواند با حداکثر توانائی و تحرک خود

طبیعی ترین و خوشایندترین کیفیت و طنین را دارا باشد. هر گونه سعی خواسته

یا ناخواسته برای نادیده گرفتن این پدیدۀ طبیعی باعث ایجاد تنش و نهایتاً صدمه

دیدن صدا می‌گردد. تقسیم کردن صدای انسانها فقط به دو گروه صدای زنانه و

صدای مردانه روش دقیقی نیست، زیرا نزد هر یک از این دو گروه تقسیمات

فرعی دیگری نیز وجود دارند ( برای نمونه صدای زنانه که به طور کلی به

سه گروه صدای زیر ،میانی و بم زنانه تقسیم می‌گردد) . بعلاوه باید میان صدای

بزرگسالان با کودکان و نوجوانان تفاوت قائل شد. تمرینها یا حتی روشی که

برای آموزش صدای بزرگسالان در نظر گرفته می‌شوند در بیشتر مواقع  برای

صدای لطیف و حساس کودکان و جوانان مناسب نیستند زیرا آمادگی کودکان

برای تقلیید بی چون و چرا، حتی از روش خواندن اشتباه آموزگاران، آنها را

از گزند آسیب های جدی و غیر قابل علاج مصون نگاه نمی‌دارد.

آموختن تنفس صحیح اولین قدم در راه پرورش صداست. تنها با تنفس صحیح

است که حنجره عکس العمل سالم نشان داده و آماده برای خواندن می‌شود.

کیفیت تنفس وپرانرژی بودن یا نبودن آن تعیین کنندۀ برد،نفوذ و قدرت  صدا است.

تنفس صحیح و آگاهی بر رابطۀ آن با عملکرد سالم دستگاه صوتی برای سلامتی

و پرورش صدا ی خوانندگان یا کسانی که بکارگیری صدا جزئی از حرفه‌شان

میباشد، مانند هنرپیشه‌ها ، آموزگاران و گویندگان ، ضروری است.

تمرین های مربوط به گفتاربرای قوی و ماهر کردن، سرعت عمل بخشیدن و

تحت کنترل درآوردن عضلات مربوط به آن است. حرکاتی که برای ادای

واژه ها صورت می‌گیرند بایستی بسیار ظریف ومتمرکز در محوطۀ کوچکی

در قسمت پیشین دهان باشند. ادای واژه ها در قسمت پسین دهان، حلق ، گلو و

به کارگیری بیش از حد آرواره ـ چیزی که نزد بیشتر خوانندگان آواز ایرانی

مشاهده می‌شود ـ نه تنها تلفظ روشن و واضح آنها را مشکل می‌کند بلکه باعث

ایجاد مزاحمت و تنش در ماهیچه های نگاهدارنده حنجره شده و طبعا عملکرد

آزاد آن را مختل کرده و در نتیجه سدی خواهد بود برای ادای نرم و ماهرانۀ

ظرائف آواز ایرانی. هر گونه تنش در ناحیۀ لبها، دهان، آرواره، کام و قسمت

پسین زبان و حلق حتی اگر ناچیز هم باشدنه تنها تحرک صدا را ، بلکه طنین آن

را  نیز محدود می‌کند و از آزادی آن می‌کاهد.

بنابراین هدف از تلاش برای تسلط بر  فن آوازخوانی چیزی نیست به جز

آزاد کردن  تدریجی صدا و ارگان آواز از هر گونه تنش بازدارنده ، قوت

بخشیدن به ماهیچه های مربوط به آن و رسیدن به صدایی رسا ،باز ، پرتحرک ،

سرزنده و پراحساس با توانایی برانگیخته شدن حساس، که با حداکثر توانایی خود

ـ بدون نشانه های فرسودگی ـ سالهای زیادی امکان کاربرد زندۀ آن برجای بماند.

در حقیقت در یک روند صبورانۀ جستجو در خود، انسان صدای حقیقی خود را

که در خود نهفته دارد به تدریج کشف می‌کند و آن را از بند رها می‌سازد.



:: بازدید از این مطلب : 362
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : شنبه 6 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

(طنز) شب امتحان در خوابگاه دختران و پسران

 

شب – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول:

 

(دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را

در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو

بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر

جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! (بر شـدت گریه

 افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد

بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای

امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر

سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟

فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و

دوستـاش بلـند کنـم؟!!

 شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم!

 ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه.

فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح،

ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد.

اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با

اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟! 

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار

کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه ازحـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

 فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ

ها خامـوش می شود.)

 

شـب – خوابــگاه پســران – سکــانـس دوم:

 

(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در

حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه

است. در هـمین حـال، واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد

اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟

مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای

نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر

 قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!   

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی

 پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما

پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟

 کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت

زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود.

پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)  

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!!

 و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور

 می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند.



:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : شنبه 6 اسفند 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد
تا که   آیین   حقیقت   نشناسد    ز مجاز

 

                                   خواجه در حلقه ی رندان نشود محرم راز

 

یا که بیهوده  مران نام   محبت به زبان

 

                                   یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز

 

آن قدر حلقه زنم بر در میخانه ی عشق

 

                                   که  کند  صاحب  میخانه برویم  در، باز

 

هرکه شد معتکلف اندر حرم کعبه ی دل

 

                                  حاش للّه که   بود   معتکف   کوی مجاز

 

مگذارید    قدم    بیهده در وادی عشق


                                  کاندرین مرحله بسیار نشیب است و فراز



:: بازدید از این مطلب : 544
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد…

این سرزمین را با عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست.

و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره

دو نیمه می کرد.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند،

ولی قلبش سیاه میشود.

 دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

دکتر علی شریعتی



:: بازدید از این مطلب : 411
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

پیشنهاداتی برای عدم ترشیدگی دوشیزگان (طنز)

 
عدم ترشیدگی دوشیزگان
 

1- یقه اولین خواستگار رو بچسبید كه شاید تنها شتر بخت شما باشه.

2- ناز و لفت و لیس رو بذارید كنار.

3- در معرض دید باشید، گذشت اون زمان كه می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سایه می رنجم.

4- سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر كه برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.

5- تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج كنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشید.

6- دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون كنید، یه وقت كتابشو دور گردنتون آویزون نكنید كه گردن لطیفتون كج می‌شه.

7- پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.

8- رو شكل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، هستن دچار مشكل...!

9- توی اجتماع بر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست كنید، همینا هستن كه شادوماد می‌سازن واستون.

10- یه كم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و كرم شب و روز و ماسك خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.

11- در پوشش دقت كنید، لباس چسب و كوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می كنه، یه پوشش سنگین و اندكی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.

12- مهمون كه میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی كنید، خلاصه یه چشمه بیاین كه بعله ما هم هستیم.

13- سعی كنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد كه دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...

14- تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حركات و سكناتتون این نظر رو تایید كنید و دنبالشو بگیرید.

15- بلاخره اگه خدای نكرده می‌خواین جزو اون یك میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملكت دوماد شن، كه نمی شن) هر چی دارید، رو كنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم كمالات و هنر مندیاتتونه.

16- و اینو بگم كه از هیچ دوره زندگیتون به اندازه وقتی كه با نامزد محبوبتون زیر سایه درخت توی یه پارك خلوت دارید معاشقه می كنید لذت نخواهید برد، حالا به بعدنش كار ندارم.

17- ...و آخرین توصیه اینكه عوض اینكه توی جریانات عشقی خیابونی و زودگذر غرق بشید و مثل كبك سرتونو زیر برف كنید یه خورده به فكر زندگی آینده‌تون بشید و اینقدر از این دست به اون دست نرید چون كثیف می‌شید، می پكید.

منبع:

4jok.com



:: بازدید از این مطلب : 364
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

گل ماه تولد و شخصیت شما

 فروردین : گل رز

 

گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می‌دهید.

بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!

اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است.

 

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید.نظر یادتون نره

 



:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

اگر از این رنگ متنفرید می‌تواند نشانگر این موضوع باشد که...

 

قرمز:

بسیار دلواپس و ناامید هستید شاید هم از خستگی و ضعف جسمی رنج می‌برید .امکان دارد که در روابط جنسی و حتی در موقعیت اجتماعی شکست خورده باشید.

مشکل واقعیتان این است که همیشه دنبال هدف های بزرگ و غیر عملی می‌روید و وقتی هم که شکست می‌خورید در لاک خود فرو می روید.اگر به دنبال زندگی معمولی باشید باید این موضوع را همیشه به خاطر داشته باشید که اگر معیار موفقیت ثروت باشد پس ثروتمندان می‌بایست خوشبخت ترین ادم ها باشند که نیستند.

 

زرد:

بسیار حساس و بدبین هستید و از هر چیز بدیع و مدرن بدتان می‌اید و برایتان قابل هضم نیست که یک حکومت میلیون ها دلار خرج رفتن به کره ماه را بکند در حالی که کره زمین پر از انسان های مستحق کمک می‌باشند.مردم همیشه شما را اخمو و عصبانی می‌یابند.

 

نارنجی:

به خاطر عمر و سال هایی که به بطالت تلف کرده ای بر خود خشم داری ولی یادت نرود که فقط تو نیستی که مسوولیت همه بدبختی های دنیا را بر دوش داری اگر بتوانی مشکلات خصوصی خود و خانواده ات را حل کنی مطمئن باش که خیلی زرنگی.

 

ابی:

از زندگی و یکنواختی خسته شده ای.احتیاج به تنوع و هیجان داری و به همین زودی هاست که اکثر قید و بندهای زندگی را از هم خواهی گسست.

در دوره ای هستی که احساس می‌کنی دلت می‌خواهد همه چیز را تغییر بدهی و دستی بر سر و صورت خود بکشی و شاید هم فرم موها را عوض کنی و لباست را تغییر بدهی.

 

سبز:

اگر از این رنگ متنفری حتما یک چیزتان می‌شود.اگر در هدف هایتان شکست خورده اید چرا دیگران را شماتت می‌کنی؟

خودت را تنهاترین موجود روی زمین حس می‌کنی و با این شخصیتی که دارید دیگران حق دارند تنهایتان بگذارند.سعی کنید به جای خود خوری به کتابخانه بروید و در اجتماعات شرکت کنید و خودتان را از برج عاجی که ساخته اید بیرون بیندازید تا ببینید که دنیا با تمام بدی هایش چقدر باارزش است.

 

قهوه ای:

ترستان از این است که نتوانید ماموریتتان را به اتمام برسانید.چه ماموریتی؟؟

ایا فکر می‌کنید اگر همه دانش های دنیا را هم در ذهن و مغز کوچکتان جای بدهید اخرش به کجا خواهد رسید؟ تا دیر نشده کمی به تفریح برسید به عشق فکر کنید که حتی عذابش نیز شیرین است.

 

خاکستری:

زندگی بر علیه شما بوده است از همه چیز محروم بوده اید و این خشمگینتان می‌کند.

حسود نیستید و از سرنوشت بدتان شکایت دارید ایا فقط شما هستید که به همه ارزوهایتان نرسیده اید؟ یادتان نرود که ممکن است شما یکی از خوشبخت ترین مردم روی زمین نباشید ولی بدبخت ترین نیز نیستید.

 

سیاه:

فکر می‌کنید در دنیا بدی وجود ندارد.فکر می‌کنید بدبختی فقط افسانه است که به کره زمین ربطی ندارد.خودتان را کامل می‌دانید و سعی می‌کنید که اشتباه نکنید ولی اگر کردید هرگز اعتراف نخواهید نمود.

 

سفید:

اگر شما از سفید متنفرید یا اگر هاله مغناطیسی دور بدنتان فاقد این رنگ است با عرض معذرت باید جنابعالی را دیوانه پنداشت.

 عاشقانه های گل یاس



:: بازدید از این مطلب : 355
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم

نه چنانم که تو گویی

نه چنینم که تو خوانی

و نه آنگونه که گفتند و شنیدی

نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیرِ کسی بسته‌ام و بردۀ دینم

نه سرابم، نه برای دل تنهاییِ تو جام شرابم

نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستادۀ پیرم

نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم

نه جهنم، نه بهشتم که چُنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم

بلکه از صبح ازل با قلمِ نور نوشتم ...

حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هوی

نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو

گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم

تا کسی نشنود این رازِ گهربارِ جهان را :

آنچه گفتند و سُرودند، تو آنی خودِ تو جان جهانیگر نهانی و عیانی تو همانی که

همه عمر به دنبالِ خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی

تو خود اسرارِ نهانی

همه جا تو نه یک جای نه یک پای همه ای با همه ای همهمه ای

تو سکوتی تو خودِ باغ بهشتی

تو به خود آمده از فلسفۀ چون و چرایی

به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی

در همه افلاک بزرگی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی

تو خود اویی، به خود آی تا درِ خانه متروکۀ هر کس ننشینی

و به جز روشنی شعشعۀ پرتو خود هیچ نبینی

و گلِ وصل بچینی ...


مولانا جلال‌الدین رومی

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم !! (مولانا جلال‌الدین رومی)



:: بازدید از این مطلب : 354
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

خورشید به سوگ مصطفی می گرید

                               مهتاب به  حال  مجتبی  می گرید

 

در مشهد   دل چه کربلایی بر پاست

                              قومی به  شهادت رضا   می گرید

 

ایام سوگواری پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) ، کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع) و

 ضامن آهو حضرت امام رضا (ع) تسلیت و تعزیت باد.        التماس دعا



:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد

یا آن که گدایی محبت شده باشد

دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک

تبدیل به غوغای حسادت شده باشد

دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟

باغی ست که آلوده به آفت شده باشد

خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،

بگذار که آیینه نفرت شده باشد!

از وهن خیانت به امانت چه بگویم

آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!

شرمنده عشقیم و دل منجمد ما

جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد

مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست

ای عشق مبادا که جسارت شده باشد


"دکتر محمدرضا ترکی"


:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی افسری نژاد

گفتم:

خدایا از همه دلگیرم

 گفت:

 حتی از من؟


گفتم:

خدایا دلم را ربودند

گفت:

 پیش از من؟

گفتم:

خدایا چقدر دوری

 گفت:

 تو یا من؟

گفتم:

 خدایا تنها ترینم

 گفت:

 پس من؟


گفتم:

خدایا کمک خواستم

 گفت:

از غیر من؟


گفتم:

 خدایا دوستت دارم

 گفت:

بیش از من؟ !!!!

 



:: بازدید از این مطلب : 316
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : چهار شنبه 12 بهمن 1390 | نظرات ()